فرازهایی درس آموز از زندگی امام هادی (ع)

فرازهایی درس آموز از زندگی امام هادی (ع)
همنشينى با اهل باطل ممنوع!
احمد محیطی اردکانی
در اين نوشتار سعى بر آن است كه بـا طـرح فرازهايى از سيرهى عملى امام هادى عليهالسلام با نحوهى رفتار آن حضرت در مسائل مختلف آشنا شويم و با تبيين بعضى از فعاليّتهاى ایشان در دوران خفقان و استبداد عباسى كه راه را براى فعاليّت آشكار امام عليهالسلام مخصوصا در مسائل اجـتماعى بـسته بود، زيباترين نمونهى پايدارى و دفاع از دين را معرفى نماييم.
امام على النّقى عليهالسلام در طول امامت سى و سه سالهاش بـا شـش خليفهى عباسى هم عصر بود، که عبارتند از:1 ـ معتصم هشتمين خليفهى عباسى (220 ـ 227 ه . ق.) حدود هفت سال. 2 ـ واثق پسر معتصم (227 ـ 232 ه . ق.) حدود پنج سال. 3 ـ متوكّل برادر واثق (232 ـ 247 ه . ق.) حدود پانزده سال. 4 ـ منتصر پسر متوكل، (شش مـاه). 5 ـ مـستعين پسـر عموى منتصر (247 ـ 252 ه . ق.) حدود پنج سـال. 6 ـ مـعتز پسـر ديگر متوكّل (252 ـ 254 ه . ق.) حدود دو سال. سرانجام آن حضرت با نيرنگ معتز و به واسطهى معتمد مسموم شد و به شهادت رسيد . موضعگيرى امام هـادى عـليهالسلام در بـرابر همهى آنها بسيار قاطع بود و هرگز هيچ كدام از آنـها را تـأييد نكرد و تسليم هيچ يك از آنان نگرديد. در فرصتهاى مناسب با كنايه و اشاره و گاهى با صراحت آنها را طاغوت و ظالم خواند و شيعيان را از هـر گـونه كمـك به آنها نهى فرمود.
ذکر دو نمونه
1 ـ متوكّل عبّاسى، پى درپى كاخ مىساخت، تا جـائى كه تعداد آنها به بيست كاخ رسيد، و هر كدام از آنها نام مخصوصى داشت. يكى از مهمترين كاخهاى متوكّل به نام «عمارة الجـعفرى» بـود كه دو مـيليون دينار خرج آن شد. امام هادى عليهالسلام ، در حالى كه اين كاخ را مـىساختند، از كنـار آن عبور كرد، به يكى از همراهان فرمود: «هذَا الطّاغِيَةُ يُقْتَلُ بِهذَا البِناءِ، قَبْلَ اَنْ يَتِمَّ، عَلى يَدِ فِرْعَوْنٍ مِنْ فـَراعِنَةِ الاَْتـْراك؛ اين طـاغوت (اشاره به متوكّل) قبل از تكميل اين ساختمان به دست فرعونى از فراعنهى تركها كشـته مـىشود.» امـام هادى عليهالسلام در اين گفتار كوتاه، از طرفى هم متوكّل را طاغوت خواند و هم كشندهاش را كه يكى از افسران ترك بـه تـحريك پسـر متوكّل بود، فرعون معرّفى نمود. و از طرف ديگر به صورت معجزه آسا از آينده خبر داد و فـرمود قـبل از اتمام اين كاخ متوكّل خواهد مرد. 2 ـ ابوهاشم؛ يكى از اصحاب امام هادى عليهالسلام مىگويد: «زمانى كه امـام هـادى عـليهالسلام بيمار بود، به نزدش رفتم. فرمود: ,اى ابوهاشم! فردى از دوستان ما را به «حائر حسينى» بـفرست تـا براى (شفاى) من دعا كند.، بيرون آمدم تا فردى را پيدا كنم، به «على بـن بـلال» بـرخوردم. موضوع را با او در ميان گذاشتم و از او خواستم به «كربلا» رود و براى امام عليهالسلام دعا كند. «على» شگفت زده شـد و گـفت:, به جان و دل حاضرم ولى به اعتقاد من امام هادى عليهالسلام برتر از «حائر حـسينى« اسـت زيرا او در شـمار صاحب حرم است و دعاى آن حضرت براى خود بهتر از دعاى من براى اوست، بازگشتم و آنچه «عـلى بـن بـلال» گفته بود، به اطّلاع امام عليهالسلام رساندم. فرمود: «رسول خدا صلىاللهعليهوآله بـرتر از «كعـبه» و «حجر الاسود» بود. با اين حال به گرد «خانه« طواف مىكرد و «حجر الاسود» را استلام مىنمود. بـراى خـدا در روى زمين بقعههايى است كه لازم است خداوند در آن بقعهها خوانده شود. و دعاى افـراد در اين گونه جاها مستجاب است و «حائر حسينى» از جـملهى اين بـقعههاست.» در روايت ديگـر آمده است كه: ... امام فرمود: «با مال مـن گـروهى را به «حائر حسينى» بفرستيد (تا براى شفاى من دعا كنند) آيا اين اقدام امام هـادى عـليهالسلام صرفا يك مسألهى شخصى و فردى بود؟ شـايد اسـتنباط ياران امام عـليهالسلام مـثل «ابـو هاشم» و «على بن بلال» در همين حـدّ بـوده است و همين امر موجب تحيّر و شگفتى و در نهايت پرسش آنان از حكمت و فلسفهى اين اقـدام شـده است. در صورتى كه امام عليهالسلام با اين عـمل به ديگران آموخت كه «حـائر حـسينى» درى از درهاى رحمت الهى و كعبهى عـشق و اخـلاص و ايثار و اسطورهى پايدارى و مقاومت براى شكستن بتهاى زر و زور و تزوير بوده، احياى آن به اهتزاز در آوردن پرچم حـق و عـدالت و آزادى برفراز قلّهى انسانيّت است. بـه نـظر مـىآيد اين حركت امام عـليهالسلام پيش از آن كه يك حـركت فردى باشد، يك حركت اعـتقادى، سـياسى و مبارزاتى بود. در شرايطى كه حكمرانان عبّاسى به ويژه متوكّل از «حائر حسينى» به عنوان پايگاهى خطرناك بـراى ادامـهى حكومت ستمگرانهشان ياى مىكردند، متوكّل آن جنايت بـىسابقه رانـسبت به «حـائر حـسينى» مـرتكب شد و اطراف آن را خراب كرد و شـخم زد و در پى نابودى آن قدم بر مىداشت، امام هادى عليهالسلام به اين حركت لازم دست زد، و در پوششى حكيمانه، در برابر تلاشهاى مـذبوحانهى دشـمن موضع گرفت و افكار را به سوى خـاطره انـگيزترين، سـتم سـوزترين و الهـام بخشترين پايگاه امـامت؛ يعـنى، كربلا جلب نمود.
جهاد فرهنگى
يكى از كارهاى مهمّ امام هادى عليهالسلام همچون امامان معصوم ديگر عليهمالسلام حـفظ خـط فـكرى و فرهنگى تشيّع و جلوگيرى از القاءات مخالفان بود. و اين كار نـياز بـه تـشكيل حـوزهى عـلميّه و تـدريس فقه و عقائد و اصول و تربيت شاگردان برجسته و فعّال داشت. در عصر امام باقر وامام صادق عليهماالسلام به طور عميق و گسترده به تقويت حوزههاى تحصيل و دانش پرداخته شد. سپس امـامان ديگر حتّى در شرائط بسيار سخت به نحوى آن را دنبال كردند. امام هادى عليهالسلام نيز در اين راستا، قدمهاى بزرگى برداشت و شاگردان برجستهاى چون، عبدالعظيم حسنى، خيران الخادم، ابن سكّيت اهوازى، ابوهاشم جـعفرى، حـسين بن محمد مدائنى، جعفر بن سهيل، اسماعيل بن مهران و ... تربيت كرد. شاگردان برجستهى پدر و جدّش را دور خود جمع كرد و حوزهى علميهى فعّال و پر تلاشى در مدينه به وجود آورد. بعضى تعداد شاگردان امام هادى عليهالسلام را 178 نـفر و شـيخ طوسى رحمهالله 185 نفر ذكر كرده است. مام علىالنّقى عليهالسلام در تحكيم و استوارى فقه و عقايد و فرهنگ تشيّع، همّتى عالى و تلاشى وسيع نمود. به سؤالات امثال يحيى بـن اكثـم (عالم و فاضل بزرگ اهل تـسنّن) پاسـخ داد و در اين راستا كتابها و رسالههايى نوشت: 1 ـ رسالهاى در ردّ جبر وتفويض. 2 ـ رسالهاى در اثبات عدل والمنزلة بين المنزلتين. 3 ـ رسالهاى در جواب به پرسشهاى يحيى بن اكثم. 4 ـ رسالهاى در احكام دين 5 ـ تفسير صـحّة الخـلقة (تبيين تندرستى) 6 ـ تبيين مـسائل فـقهى و پاسخ به سؤالاتى در اين زمينه كه به طور پراكنده در كتب فقه و حديث شيعه ثبت گرديده است. و مجموعهاى از نامهها كه در كتاب «مكاتبات الرّجال عن العسكريين عليهماالسلام جمعآورى گرديده است.
تجليل از علما
امام علىالنّقى عـليهالسلام نـسبت به علما و پژوهشگران راستين احترام خاصّى قائل بود و دوستانش را به احترام از آنها ترغيب مىنمود. آنها را به عنوان برترين انسانها بر مىشمرد و مىفرمود: «لَوْلا مَنْ يَبْقى بَعْدَ غَيْبَةِ قائمكُمْ مِنَ الْعُلَماءِ الدّاعـينَ اِلَيْهـِ، والدّالّينَ عـَلَيْهِ، وَالذّابّينَ عَنْ دينِهِ بِحُجَجِ اللّهِ والْمُنْقِذينَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّهِ مِنْ شُبّاكِ اِبْليس وَ مَرَدتِهِ، وَ مِنْ فِخاخِ النّواصِبِ، لَمـا بَقِىَ احَدا اِلاّ ارْتَدَّ عَنْ دينِ اللّهِ وَلكِنَّهُمُ الّذينَ يمْسِكُونَ اَزِمّه قـُلُوبِ ضـُعَفاءِ الشـّيعة، كما يُمْسِكَ صاحِبُ السَّفينَةِ سُكّانَها اُولئِك هُمُ الأْفْضَلُونَ عِنْداللّهِ؛ اگر بعد از غيبت قائم شما، دانشمندانى در صحنه نباشند كه مـردم را بـه سوى قائم ـ عجّل اللّه تعالى فرجه ـ فرا خوانند، و بر او دلالت و راهنمايى كنند و با حجتهاى الهـى از حـريم دين او دفـاع نمايند و بندگان ضعيف خدا را از القائات شيطان و هواداران او و ترفندها [و دامهاى [ناصبىها نجات دهند، احدى باقى نـخواهد ماند مگر اين كه از دين خدا مرتد شود. ولى همين دانشمندان زمام قلوب ضعفاء شيعه را [كهـ از نظر عقيده و انديشه ضـعيف هـستند [به دست گرفته [و آنها را از غرق شدن در غرقاب گمراهى نجات مىبخشند [چنان كه كشتيبان، سكان كشتى را به دست مىگيرد. اين دانشمندان در پيشگاه خدا برترين انسانها هستند.»
همنشينى با اهل باطل ممنوع!
يكى از شاگردان و اصحاب بـرجستهى امام هادى عليهالسلام ابو هاشم جعفرى است. روزى امام عليهالسلام او را ديد و به او فرمود: «چرا تو را همنشين عبدالرّحمان ابن يعقوب مىبينم؟ ابوهاشم گفت:, عبدالرّحمان، دايى من است. امام عليهالسلام : عبدالرّحمان دربارهى خدا، سخن نادرست مىگويد، و ذات پاك خـدا را بـه صورت جسم، و داراى نشانههاى جسم، توصيف مىكند، يا با او همنشين شو و ما را واگذار و يا با ما باش و او را واگذار. ابو هاشم گفت: او هرچه مىخواهد بگويد، وقتى كه من عقيده به گفتارش نداشته باشم، نسبت بـه مـن چه زيانى دارد؟ امام عليهالسلام: آيا نمىترسى كه عذابى بر او فرود آيد، تو را نيز فرا گيرد؟ آيا داستان آن شخصى را كه خود از ياران موسى عليهالسلام بود و پدرش از اصحاب فرعون بود، نشنيدهاى؟ آنجا كه وقتى لشگر فرعون ( در تعقيب سپاه موسى عـليهالسلام بـه كنار دريا آمد، آن پسر، از لشگر موسى عليهالسلام جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصيحت كردن پدر، او را از فرعونيان جدا كند و به سوى موسى عليهالسلام بياورد. هنگامى كه با پدرش ستيز مىكرد و او را به راه هدايت دعـوت مـىنمود، بـا هم كنار دريا آمدند ناگهان عـذاب الهـى فـرا رسيد و لشگر فرعون غرق شدند. آن پدر و پسر نيز كه در كنار لشگر فرعون بودند غرق شدند. از حضرت موسى عليهالسلام سؤال كردند كه پدر مستحقّ عـذاب بـود پسـر چرا؟ موسى عليهالسلام فرمود: « هُوَ فى رَحْمَةِ اللّهِ وَلكِنـَّ النـَّقِمَةُ إذا نَزَلَتْ لم يَكُنْ لَها عَمَّنْ قارَبَ الْمُذْنِبَ دِفاعٌ؛، آن پسر در رحمت خدا بود، ولى وقتى كه عذاب فرا رسيد، از آن كه نزديك گناهكار اسـت نـمىتوان دفـع كرد.»
در بستر شهادت
امـام هادى عليهالسلام در روزهاى آخر عمر شريف بيمار و در بستر شهادت آرميده بـود، يكى از دوسـتان بـه نام ابو دُعامه براى عيادت از حضرت به محضرش آمد، پس از احوالپرسى برخاست تا مراجعت كند، امام هادى عـليهالسلام بـه او فرمود: «اى ابو دعامه! حقّ تو بر من واجب شد، مىخواهى حديثى براى تـو نـقل كنـم كه شاد و خوشحال شوى؟عرض كرد:, خيلى دوست دارم و به آن نيازمندم. امام هادى عليهالسلام فرمود: حديث كرد مرا عـلى، از پدرش على بن الحسين، از پدرش حـسين بـن على، از پدرش على بن ابيطالب، از رسول خدا صلى اللّه عليه و عليهم اجمعين. پس به من فرمود: بنويس. گفتم: چه بنويسم؟ فرمود: بنويس رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم: اَلايمانُ ماوَقّرَتْهُ الْقُلُوبُ و صـَدَّ قَتْهُ الأْعْمالُ، وَالإْسْلامُ مَا جَرى بِهِ اللِّسانُ وَ حَلَّتْ بِهِ الْمُناكِحَةُ؛، ايمان آن است كه دلها آن را با كمال احترام بپذيرد و رفتارها آن را تصديق نمايد، ولى اسلام آن است كه زبان به آن حركت كند و ازدواج به وسيلهى آن حـلال شـود. ابو دُعامه مىگويد: به امام عرض كردم: نمىدانم كدام يك از اين دو بهتر است: سلسلهى سند حديث (كه همه، از معصومين عليهالسلام هستند) يا خود حديث؟ امام فرمود: اين حديث در صحيفهاى است به خط اميرمؤمنان عـلى عـليهالسلام و املاى رسول خدا صلىاللهعليهوآله كه به هر يك از امامان عليهمالسلام به ارث رسيده است
ارسال نظر